ذهن برتر
1402/10/24
آیا میدانید چرا گاهی با وجود اینکه هدف گذاری و برنامهریزی میکنیم حتی چند قدم هم برمیداریم اما در مسیر راه با کوچکترین مشکل منصرف میشویم؟ چرا اراده و انرژی کافی برای ادامهی راه نداریم یا ناامید و دلسرد میشویم؟ میدانید بزرگترین مانع برای رسیدن به اهداف، خود ما هستیم؟ و یکی از آن موانع، ترسهای ما هستند؟ ترس از شکست یا مسخره شدن یا ... ؟
ترسهای ما مثل یک ترمز درونی عمل میکنند که نمیگذارند فرصتهای پیش روی خود را به خوبی ببینیم و قدمی برداریم و به محض روبهرو شدن با یک چالش ،از ادامهی عملی کردن برنامه، ما را منصرف میکنند.
اما عامل اصلی ترس ما چیست و از کجا سرچشمه میگیرد؟ چرا گاهی خود به خود حالمان خوب است و خوشحالیم و گاهی غمگین و ناراحت؟ حال درونی ما ریشه درکجا و چه چیزی دارد؟
در واقع تمام آنچه که حاصل از گفتگوها ،رفتار خانواده و اولیای مدرسه، جامعه، حتی بازیهای دوران کودکی، برنامههای تلویزیونی، رسانههای اجتماعی که توسط آموزش و تجربیات،درگذشته وارد ذهن ما شده اند حال ما و موانع ذهنی ما را میسازند.
اما چطور میتوانیم بر ترس و خشم خود غلبه کنیم؟ چطور میتوانیم اهدافمان را در لایههای زیرین ذهنمان وارد نماییم؟ چطور از قدرت ذهن ناخودآگاهمان بهره ببریم؟ و چطور میتوانیم به صلح درونی دست پیدا کنیم و قدرت ارادهی خود را بالا برده و به سمت اهدافمان برویم و موفق شویم؟
آیا میدانید میتوانیم ذهنمان را به گونهای برنامهریزی کنیم که به همهی رویاها و اهدافمان برسیم؟
تعریف مغز و ذهن چیست و چه نقشی در رفتار ما دارند؟
مغز یک عضو 5/1 کیلویی بدن ما است و کارهایی انجام میدهد که تمام اندام را تحت تأثیر قرار داده و اعمال ما هم روی آن اثر میگذارد. خوابها، رویاها و همه چیز زندگی ما دست آن است که ما به آن فعالیت، ذهن میگوییم. مثلاً پاهای ما عضوی از بدن ما هستند؛ اما راه رفتن و دویدن و همچنین پریدن فعالیتی است که پاهای ما انجام میدهند. مغز یک عضو بدن و ذهن فعالیتی از آن است که نه تنها روی بدن، که بدن هم روی آن اثر میگذارد و شامل ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه میشود.
ذهن خودآگاه یا ذهن هوشیار، بخشی از ذهن است که در برگیرندهی تمام افکار، احساسات و اعمالی است که ما نسبت به آن آگاهی داریم لذا سیستم ارزشی خود را بر طبق منطق استنتاج میکند ذهن خودآگاه بالغ است و بخش کوچکی از مغز مارا شامل و بسیار ضعیف است . ذهن خودآگاه در لحظه نمیتواند بیشتر از یک فعالیت انجام دهد چون نیاز به توجه، تمرکز و تلاش آگاهانه دارد. حافظهی ذهن خودآگاه، محدودو منطقی است.
اما ذهن ناخودآگاه یا ذهن ناهوشیار بخشی از ذهن است که نسبت به آن آگاهی مستقیم نداریم. مثل ضربان قلب، نفس کشیدن و حتی افکاری که یکدفعه به ذهن ما خطور میکنند. ذهن نا خودآگاه ما در کودکی هرچه را ببیند، بشنود و یا تجربه کند در خودش جمع و ذخیره مینماید. ذهن ناهوشیار ما انباری است از تمایلات، آرزوها، تجربیات و خاطرات گذشته که ما بر آنها مسلط و آگاه نیستیم؛ اما بر اعمال و تفکرات ما اثر میگذارند.
ذهن ناخودآگاه، سیستم ارزشی خود را برحسب احساسات و تجربیات استنتاج میکند و بخش بزرگی از مغز ما را شامل شده و قدرت زیادی دارد و از کودکی و از قدیم با ماست. خیلی از ترسها و نگرانیهای ما که اکثراً بیمورد هم هستند، ریشه در گذشتهی ما دارند لذا آنچه میبینیم، میشنویم و حس میکنیم در ضمیر ناخودآگاه ما حک میگردد که تصمیمات، انتخابها و حتی احساسات ما در آینده به تمام آنچه در ذهنمان حک شده است برمیگردد.
گفتار، رفتار، انتخاب و تصمیمات ما بر مبنای عادات و ذهن ناخودآگاه ما صورت میپذیرد. ما در آن واحد قادر هستیم چندین فعالیت را انجام دهیم. همچنین ذهن ناخودآگاه 24 ساعته در حال فعالیت است؛ حتی در خواب . بطور مثال وقتی در خواب می بینیم از بلندی میافتیم، دست و پایمان واکنش نشان داده و می پرند یا با دیدن خواب ترسناک، تپش قلب گرفته و عرق میکنیم .
ذهن ناخودآگاه ما چشم و منطق ندارد؛آنچه تصور و احساس میکند، میپذیرد و واکنش نشان میدهد. لذادر خواب همان واکنشی را انجام میدهیم که در بیداری. ذهن ناخودآگاه، نامحدود، غیر منطقی و احساسی است و هر احساسی که قدرتش بیشتر باشد، رفتارش بر مبنای آن صورت میگیرد. ذهن ناخودآگاه منبع دلتنگی، ترس، شادی، غم و... است و اگر قوانین ذهن ناخودآگاه را بدانیم، میتوانیم ترسهایمان را به عامل قدرت تبدیل کنیم.
چگونگی ارتباط برقرار کردن ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه
همانطور که گفته شد عملکرد ما بر پایهی عادات ما و حاصل احساسات و تجربیات گذشتهی ما میباشند. بنابراین برای ترک ، ایجاد و تقویت عاداتی که برای رسیدن به اهدافمان ضروری هستند، باید یکسری تفکرات، گفتار، احساسات و رفتار را با تمرکز، تمرین و تکرار از ذهن خودآگاه به ذهن ناخودآگاهمان ببریم. مثل رانندگی که بعد از تبدیل شدن به عادت، نیاز به دقت ندارد . وقتی چیزی به عادت تبدیل شد مارا قادر می سازد که در آن واحد چندین کار را سریع و خوب انجام دهیم . اما برای رسیدن به اهدافمان بایدانجام یکسری عادات که مانعند را ترک یا کمتر وانجام برخی از عادات که کمک کننده هستندرا ایجادو یا بیشتر کنیم.
ضمیر خودآگاه اراده دارد و همه چیز را ارادی انجام میدهد. اما ضمیر ناخودآگاه قدرت دارد و اگر چنانچه این دو ضمیر با هم دوست و هماهنگ باشند، صاحب یک ارادهی قدرتمند خواهیم شد که میتوانند ما را به سمت اهداف بزرگمان یاری رسانند و مؤثر باشند. قدرت بدون اراده و اراده بدون قدرت نه تنها مؤثر نخواهند بود ،که ممکن است خطر ناک هم باشد.
اگر بتوانیم ذهن خودآگاه خود را تحت کنترل قرار داده و زبانش را یاد بگیریم، میتوانیم آن را تبدیل به یک قدرت ارادی و یک غول درونی کنیم که خودمان ارباب ذهنمان شویم. در آن صورت میتوانیم تصمیم بگیریم چه کلمات، احساسات و رفتاری را از طریق اطرافیان، جامعه و رسانهها به ذهن خود راه دهیم یا مانع ورودکدام یک از آنها شویم .
خیلی از اوقات برایمان پیش آمده که وقتی روی چیزی تمرکز میکنیم یا سؤالی ذهنمان را به خودش مشغول میکند، پاسخ آن سؤال از طریق برنامهای تلویزیونی یا مطالعهی کتاب و یا از طریق افرادی که سر راه ما قرار میگیرند به ما داده میشود. دلیل آن این است که ذهن ناخودآگاه ما به ذهن ناخودآگاه جمعی و همهی جهان وصل است.
هر انسانی چهار حالت مغز دارد: بتا، آلفا، تتا و دلتا
1- حالت بتا، حالت بیداری و هوشیاری کامل ماست که فرکانس مغزی در بالاترین حالت خود و بسیار نامرتب است ، مدام بالا و پایین شده وموجب حواس پرتی های ما می گردد بنابراین نمیتوانیم روی بیشتر از یک موضوع تمرکز داشته باشیم. در این حالت که ذهن خودآگاه فعال است، جملات تأکیدی و تلقینات خیلی مؤثر نیستند.
2- حالت آلفا، حالت رویا پردازی و تعمقی ما است. فرکانسهای مغز پایینتر از حالت بتا بوده ورویا پردازیهای روزانه در اینجا اتفاق میافتد. مثل زمانهایی که مشغول مطالعه و گوش دادن به مطلبی و یا انجام کاری هستیم و یکدفعه حواسمان پرت میشود و به یک گوشه خیره شده و به چیزهای دیگر فکر میکنیم.خیلی خوب است که ما یاد بگیریم چطور هر موقع خواستیم، وارد حالت آلفا شویم. اما بهترین زمان برای حالت آلفا یک ربع قبل از خواب و یک ربع بعد از بیداری است که باید به اهدافمان و آنچه میخواهیم در این زمان فکر کرده و تصویر سازی نماییم .برای آنچه داشته و قرار است که بدست بیاوریم، شکرگزاری کنیم و خیلی خوب است که درحال شکرگزاری به خواب وحالت دلتا برویم. جهان ما جهان انرژی است. وقتی شکرگزاری و دعا میکنیم، این دعا بصورت انرژی به جهان هستی منتقل میشود و بهترین اتفاقات می افتد.
3- حالت تتا، حالت الهامی است که فرکانسهای مغز، پایینتر از دو حالت فوق است. رویا در زمان آلفا و تتای مغز اتفاق میافتد که امکان دسترسی به ذهن ناخودآگاه وجود دارد. در این حالت مغزی، ذهن ناخودآگاه به دستورات و تلقینات ما گوش میدهد.
4- حالت بعدی، حالت دلتا یا حالت خواب است که کمترین فرکانس مغزی را دارد و هیچ گونه هوشیاری وجود ندارد.
شکرگزاری قبل از خواب برای هر آنچه که داریم و بلافاصله بعد از بیداری برای آنچه قرار است داشته باشیم یعنی تفکر، تصویر سازی و احساس اهداف به گونهای که انگار جزو داشتههایمان هستند، ما را به سمتی هدایت میکنند که باعث دیدن فرصتهایی شده که در رسیدن به اهداف و موفقیت ما رایاری رسان خواهند بود .
ما باید یاد بگیریم و تمرین کنیم که با روشهای زیر اهدافمان را در حالت آلفا به ذهن ناخودآگاهمان وارد کنیم.
1- با تکرارکلمات تأکیدی و اهداف مکتوب بصورت شکرگزاری، دعا و نیایش و همچنین تکرار، تمرین و ممارست.
2- افزودن احساسات به تفکرات، کلمات یا خود تلقینات، باور را تقویت میبخشد و تأثیرش را بهتر و سرعت رسیدن به اهداف را نیز بیشتر مینماید. وقتی تجسمهایمان با احساس و در نتیجه باور همراه میشود، تمام اعضای بدن، ما را به سمتی میبرند که آن را بدست بیاوریم.
3- راه دیگر ارتباط با ناخودآگاه تفکر، صحبت، تکرار کلمات و تصویر سازی در زمان حال است. ناخودآگاه هیچ زمانی را به جز زمان حال نمیشناسد.
4- راه دیگر ارتباط برقرار کردن، پرسشهای صحیح است. قدرت سؤال بسیار کمک کننده است. وقتی سؤالات درست از ذهن ناخودآگاهمان بپرسیم، پاسخهای درست به ما داده خواهد شد. ذهن ناخودآگاه ما به ذهن ناخودآگاه جمعی و همهی جهان وصل است. بنابراین وقتی سؤالات درست از آن پرسیده میشود، پاسخ درست را مییابد. خیلی از مشکلات و پاسخ سؤالات در حالت آگاهی و در ذهن خودآگاه یافت نمی شود ولی وقتی به ذهن ناخودآگاه سپرده میشود، حل میگردند.خیلی از الهامات و اختراعات زمانی اتفاق میافتد که آگاهانه به آن فکر نمیشده است.
به جای نالیدن و گفتن اینکه " چرا من اینقدر کم شانس و بدبختم "، از خودتان بپرسید: "خدایا چرا من این قدر خوش شانس هستم که ...؟"، آن موقع هزاران دلیل برای اثبات خوش شانسی شما به ذهنتان خطور میکند و فراوانی و نعمتهای بیشتری به سمتتان روانه میشوند.
5- راه بعدی برای ارتباط با ناخودآگاه جملات تأییدی است. اهدافمان را باید به صورت تأیید در زمان حال نوشته و تکرار کنیم؛ مثلاً بگوییم: "خدایا شکرت! خیلی خوشحال و آرام هستم که همه چیز عالی است". در این صورت ذهن ناخودآگاهمان باور میکند و دلایل و فرصتها و چیزهایی که باعث خوشحالیمان میشود را سر راهمان قرار میدهد. ساختار ذهن ناخودآگاه هدفجو است و هر آنچه درون آن برنامهریزی شده باشد، به دنبال همان می-رود. پس وقتی جملهای یا هدفی را وارد آن میکنیم، تمام تلاشش را میکند تا به آن سمت برود.
6- یکی دیگر از قوانین و راههای ارتباط با ناخودآگاه، داشتن انتظارات مثبت است. هر آنچه که ما انتظارش را بکشیم، ذهن ناخودآگاه به همان سمت میرود. انتظارات ما سازندهی رفتارها و ادراکات ما میشود؛ که اهدافمان را محقق میکند.
جهان بینی و درک ما از خود، اطرافیان، محیط و اتفاقات، بسیار مهم است. خودانگارهی مثبت و اعتماد به نفس، راههای رسیدن به موفقیت را هموارتر میکند.
ذهن ما از فیلترهای فراوانی تشکیل شده است و انتظارات ما از خود و جهان هستی ورودیهای ذهن مارا مشخص می کند. انتظارات مثبت، همهی منابع، فرصتها و افراد مناسب با اهدافمان را از فیلترهای ذهنی عبور میدهد. ناخودآگاه ما از باورها و برداشتهای ما نسبت به خودمان و دیگران که در کودکی شکل گرفته و در طول سالیان قوی شده، تشکیل شده است.
شک به خود و تواناییهایمان سم است و مانع داشتن شجاعت کافی برای اقدام میگردد. ذهن ناخودآگاه بیمنطق است و هرکس هر چیزی بگوید باور میکند. بنابراین باید مواظب ورودیهای ذهنمان باشیم. ما نسبت به زبالههایی که دم در منزلمان توسط همسایهها قرار می گیرد بسیار حساس بوده و واکنش تندی نشان میدهیم؛ پس چرا خیلی راحت به هر سخن منفی و نامربوطی اجازه میدهیم وارد ذهنمان شود؟
ابزار عملی ناخودآگاه، عادتهای ما هستند. برای تغییر ناخودآگاهمان باید عادات خود را تغییر دهیم و عادات مثبت را جایگزین آنها کنیم. تغییر در ذهن ناخودآگاه، اشتیاق، انرژی، انگیزه و تلاش بسیار میخواهد و کار بسیار سختی است. عادتها در مغز ما ریشه کرده و عمیق شدهاند. پس علاوه بر انرژی، اشتیاق، انگیزه و تلاش، به تکرار افکار، جملات تأکیدی در اهداف نیازمندیم و باید با خواندن دعا و نیایش روح خود را جلا دهیم. برای پذیرش هر فکر، نیاز به تکرار اقدام و تمرین زیاد است .
پس بعد از اینکه اهدافمان را در زمان حال وهمراه با انتظارات مثبت مکتوب کردیم، در حالت آلفا ،تکرار، تجسم و به گونهای احساس می کنیم که انگار به آن رسیدیم و به صورت شکرگزاری تأیید و تأکید میکنیم. مثلاً میگوییم: "خدایا! تو را سپاسگزارم و خیلی خوشحالم بخاطر سلامتی، شادی و ... که دارم . ودر بهترین زمان آلفا یک ربع قبل از خواب و یک ربع بعد از بیداری تکرار می کنیم: "خدایا خیلی از تو سپاسگزارم که ..." و آنچه را میخواهیم داشته باشیم، با همان خصوصیات بیان میکنیم. سپس با خود بگوییم که: "من را خدا دوست دارد و به من شایستگی و توانایی زیادی عطا نموده تا به آنچه میخواهم برسم حال چطور میتوانم به آنها برسم؟ خدایا کمکم کن فرصتها را ببینم و استفاده کنم".
از آنجایی که ذهن ناخودآگاه، چشم و منطق ندارد، لذا هر آنچه ادراک، تجسم و احساس می¬کند به عنوان واقعیت می¬پذیرد و باور می¬نماید و هیچ گونه قضاوتی هم نمی¬کند. اگر باور بد شانسی، فقر و شکست و بدبختی داشته باشیم، از آنجایی که ذهن ناخودآگاه ما هدف¬جو است، ما را به همان سمت هدایت می¬کند و همان¬ها را به ما می¬دهد. یعنی به گونه¬ای ذهن ما و احساسات ما را برنامه¬ریزی می¬کند تا آن¬ها را بدست بیاوریم زیرا تمرکز ما به سمت بدبختی و نداری است و فرصت¬ها را نمی¬بینیم. اما وقتی انتظار موفقیت و چیزهای مثبت داریم، همه چیز خوب پیش می¬رود و نا خودآگاهمان فرصت¬ها را می¬بیند و باعث بوجود آمدن ارتباطات و دستیابی به منابع بیشتر و بهتر برای رسیدن به آن انتظارات می¬گردد.
کلمات، چه منفی و چه مثبت بر مغز بسیار تأثیر گذارند و وقتی با احساسات و تجسم، تکرار و تمرین همراه می¬شوند، تأثیراتشان صد چندان می¬گردد. مثل قطره¬ی آبی که به مرور باعث سوراخ شدن سنگ می¬شود. اگر بر اثر تجربیات گذشته نظر شما این باشد که شما بد شانس هستید و همه سر شما کلاه می¬گذارند، طوری همه چیز در ذهن شما برنامه¬ریزی می¬شود که همین اتفاقات برایتان بیافتد و بالعکس. پس هر چیزی روی ناخودآگاه ما اثر می-گذارد: هر مطلبی که می¬خوانیم، هر تصویری که می¬بینیم و با هر کسی که گفتگو می¬کنیم. اما خبر خوش این است که ما می¬توانیم با تغییر رویه¬ها، عادات خود را عوض کرده و با همراه کردن ذهن ناخودآگاه با ذهن خودآگاهمان به اهداف و آرزوهایمان برسیم.
این مطلب برگرفته از دوره تسلط بر اهداف جناب دکتر ربانی میباشد.